EQ مخفف کلمه Emotional Intelligent به معنای هوش احساسی یا هیجانی می باشد که برای اولین با ر در سال ۱۹۹۰۰جان میر،دیوید کروزو و پیتر سالوی مطرح کردند.
هوش احساسی توانایی تشخیص دقیق احساسات خودمان و همچنین دیگران در اموری مانند تفکر حل مسیله که شامل کنترل عواطف خودمان و همچنین دیگران در مسرورکردن و یا آرام کردن فرد دیگری دلالت دارد.
هوش هیجانی را مجموعهای از شایستگیها و تواناییهایی میداند که ما را قادر میسازد تا کنترل خود را به دست گیریم و در مورد دیگران نیز آگاه باشیم . به بیان ساده ، هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از هیجانات است، و در زمینه حرفهای به این معناست که احساسات و ارزشهای خود را نادیده نگیریم و تاثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم. دکتر بویاتسیز میگوید که برای پیبردن به شدت میزان هوش هیجانی ، باید توجه کنیم که چقدر نسبت به دیگران دلسوز و حساس هستیم، و همیشه در نظر داشته باشیم که بالاترین درجه همدلی ، درک کردن افرادی است که مثل شما نیستند.
هوش هیجانی مشتمل بر شناخت احساسات خود و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی عاملی است که هنگام شکست و بحران، در فرد ایجاد انگیزه میکند و به واسطه داشتن مهارت اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود.
در یک سازمان کارکنانی با سطح هوشی احساسی بالا انتقادات مشتری انها را ناراحت نمی کند انها بر روی برون دادها تمرکز می کنند تا این که احساس کنند به آنها توهین شده است
اگر دو گزینه استخدام با ضریب هوشی های مشابه داشته باشند فردی که هوش احساسی بالاتر ی دارد احتمالا گزینه مناسب تری برای شرکت خواهند بود .
گلمن , در تشريح هوش هيجاني جايگاه نسبتا وسيعتري براي هوش قائل شده و معتقد است که هوش هيجاني از 5 عامل تشکيل شده است:
1. شناخت عواطف شخصي
2. مديريت عواطف و احساسات
3. خودانگيختگي
4. شناخت عواطف و احساسات ديگران
5. مديريت ارتباطات
1- شناخت عواطف شخصي: خودآگاهي، يعني تشخيص هراحساس به همان صورتي که بروز مي کند سنگ بناي هوش هيجاني است. توانايي نظارت بر احساسات در هر لحظه براي به دست آوردن بينش روان شناختي و ادراک خويشتن نقشي تعيين کننده دارد. ناتواني در تشخيص احساسات راستين، ما را به سردرگمي دچار مي کند. افرادي که نسبت به احساسات خود اطمينان بيشتري دارند بهتر ميتوانند زندگي خويش را هدايت کنند. اين افراد درباره احساسات واقعي خود در زمينه اتخاذ تصميمات زندگي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي که برمي گزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند.بعضي از افراد واقعا در زمينه شناخت عواطف شخصي خود فاقد خودآگاهي اند. اين عده وقتي از لحاظ عاطفي و هيجاني به هم ميريزند نميدانند که آيا خشمگين اند يا غمگين؟ خوشحالهستند يا صرفا پرانرژي؟ اين افراد بهاي «بي سوادي هيجاني» خود را در روابط بين فردي و حتي دروني مختل مي پردازند.
- مديريت عواطف و احساسات: قدرت تنظيم احساسات خود، توانايياي است که بر حس خودآگاهي متکي باشد و به ظرفيت شخص براي تسکين دادن خود، دورکردن اضطراب ها، افسردگيها يا بي حوصلگيهاي متداول اشاره دارد. افرادي که به لحاظ اين توانايي ضعيفند، دايما با احساس نوميدي، خشم مزمن و افسردگي دست به گريبانهستند، در حالي که افرادي که در آن مهارت زيادي دارند با سرعت بسيار بيشتري ميتوانند ناملايمات زندگي را پشت سر بگذارند.
- برانگيختن خود: برانگيختن خود به زبان ساده يعني کنترل تکانه ها (تکانه هايي مثل خشم، ميل جنسي و…) تسلط بر نفس، تاخير در ارضاي فوري خواستهها و اميال، رهبري هيجانها و توان قرار گرفتن در يک وضعيت رواني مطلوب. خويشتن داري عاطفي يا همان به تاخير انداختن کامرواسازي و فرونشاندن تکانهها يکي از مولفههاي اساسي هوش هيجاني است. افراد داراي اين مهارت در هر کاري که به عهده ميگيرند بسيار مولد و اثربخش خواهند بود.
- شناخت عواطف و احساسات ديگران: همدلي، توانايي ديگري است که بر خود آگاهي عاطفي متکي ميباشد و اساس مهارت رابطه با مردم است. افرادي که از همدلي بيشتري برخوردارند به علا يم اجتماعي ظريفي که نشاندهنده نيازها يا خواستههاي ديگران است توجه بيشتري نشان ميدهند. اين توانايي آنان را در حرفههايي که مستلزم مراقبت ازديگرانند، تدريس، فروش و مديريت موفق تر ميسازد.
مديريت ارتباطات: بخش عمده اي از هنر برقراري ارتباط، مهارت کنترل عواطف در ديگران است. افرادي که در اين زمينه مهارت دارند، به خوبي و عميقاً به ديگران گوش ميدهند، ديگران را ميپذيرند و دست به قضاوت نميزنند، در ديگران احساس ارزش و عزت توليد ميکنند نه احساس گناه و در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با ديگران بازمي گردد به خوبي عمل ميکنند. آنان ستارههاي اجتماعي هستند ستارههايي که حتي در روز می درخشند
مقالات آموزنده و مفید در سایت مدیر ماجراجو
مشخصه بارز افراد با هوش احساسی بالا
۱ .از تغییر هراسی ندارند . آنها می دانند که تغییر جزء ضروری زندگی است
۲. خود اگاه هستند می دانند در چه کاری خوب هستند و در چه زمینه ای هنوز به یادگیری نیاز دارند. نقاط ضعف آنها را متوقف نمی کند. افرادي که نسبت به احساسات خود اطمينان بيشتري دارند بهتر ميتوانند زندگي خويش را هدايت کنند. اين افراد درباره احساسات واقعي خود در زمينه اتخاذ تصميمات زندگي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي که برمي گزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند.بعضي از افراد واقعا در زمينه شناخت عواطف شخصي خود فاقد خودآگاهي اند. اين عده وقتي از لحاظ عاطفي و هيجاني به هم ميريزند نميدانند که آيا خشمگين اند يا غمگين؟ خوشحالهستند يا صرفا پرانرژي؟ اين افراد بهاي «بي سوادي هيجاني» خود را در روابط بين فردي و حتي دروني مختل مي پردازند.
۳ .همدلی می کنند. نشانه بارز هوش احساسی توانایی درک دیگران ، انها را به مهره حیاتی در محیط کار تبدیل می کند . با یک توانایی کمی ذاتی در درک این که همکاران و مشتریا ن چه شرایطی را تجربه می کنند ان ها می توانند بدون حاشیه موقعیت دشوار را پشت سر بگذارند.
۴.کمال امری محال است. آنها خود را با شرایط نامطلوب وقف می دهند و از اشتباهات درس میگیرند
۵ .تعادل دارند. آنها می دانند که چگونه بین زندگی حرفه ای و شخصی خود تعادل برقرار کنند . خوب غذا می خورند به قدر کافی می خوابند و به علایق خارج از محیط کار دارند.
۶ کنجکاو هستند . آنها قضاوت نمی کنند . آنها گزینه های ممکن را کند و کاو می کنند . سوال می پرسند و پذیرای راهکار های تازه هستند.
۷ .رئوف هستند افراد با هوش هیجانی بالا می دانند هر روز از زندگی چیز تازه ای با خود به همراه دارد که به خاطر ان می توان سپاسگزار بود، احساس خوبی نسبت به زندگی خود دارند و اجازه نمی دهند منتقدان و افراد منفی باف این افراد را تحت تاثیر قرار دهند.
دکتر حسین ناصری مبتکر طرح مدیر ماجراجو در جهان
تفاوت هوش عقلی و هیچانی
شاید تا کنون در مورد هوش عقلی بسیار شنیده باشید و درمورد مزایای آن زیاد گفته باشند. ولی در واقع این هوش هيجاني است که می تواند هوش عقلی را بکار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. بدون شک تعداد زيادي از تيزهوشان و افراد داراي بهره هوشي بالا هستند که زندگي موفقي دارند اما عدهاي از آنها هم هستند که با مشکلات بزرگي دست و پنجه نرم ميکنند يا کارمنداني را ديدهايم که باهوشند اما در محيط کار نميتوانيم با آنها کنار بياييم يا آنها توان برقراري ارتباط سودمند با مديريت يا ديگر کارکنان را ندارند. با دقت در نمونههايي از اين گونه افراد مطمئن ميشويم اين افسانه که: ضريب هوشي بالا به تنهايي تضمين کننده سعادت فرد است کم کم رنگ ميبازد. دانيل گلمن روانشناس معروف در کتاب خود اين گونه استدلال ميکند که موفقيت در کار و رسيدن به هدفهاي با ارزش زندگي نه با هوشبهر بلکه بيشتر با هوش هيجاني يعني توانايي شناخت و اداره هيجانهاي شخصي و ساير افراد مهمي که شخص با آنها در ارتباط است بستگي دارد. هنگامی که احساس خوبی داریم، دنیا را با عینک خوش بینی میبینیم و بر عکس. عملکرد عاطفی بر کارکرد عصبی- روانشناختی فرد نیز تاثیر میگذارد. وقتی خوش خلق هستیم، خاطرات خوب را به یاد میآوریم و وقتی افسرده هستیم خاطرات بد اتوماتیکوار به ذهن وارد میشوند. هر چقدر هوش هيجاني فردی بالاتر باشد، به نقش و تاثیر عواطف بر کنشها و رفتارهایش آگاهتر است و سعی میکند متناسب با موقعیت بهترین عاطفه را در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مساله را انجام دهد. فردی که EQ بالا دارد میداند که چگونه تاثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح نماید. امروزه بین یادگیری، امتحان دادن و نمره گرفتن با آنچه که لازمه زندگی مدرن و روابط پیچیده بین فردی کنونی است، تفاوت زیادی قایل شدهاند. همه ما انسانهایی را میشناسیم که در ظاهر از تحصیلات بالایی برخوردارند و نمرات درخشانی گرفتهاند ولی در عمل و صحنه اجتماع ومسئولیت، بسیار شکننده و دارای زندگی نه چندان خوب و حتی گاه بسیار ملالت بار هستند. واقعیت هوش هیجانی و مولفههای آن در این زمینه نیز میتواند پاسخگوی بسیاری از چراها باشد، مثل اینکه چرا یک مهندس تحصیل کرده نمیتواند با همسر خود زندگی شادمانهای داشته باشد؟ چرا یک شاگرد اول دانشگاه نمیتواند در کنکور کارشناسی ارشد موفق شود؟
نقش هوش هیجانی در مدیریت سازمان
رهبري يكسازمان براي انطباق با تغييرات و به منظور بقا و رشد در محيطهاي جديد، ويژگيهاي خاصي را ميطلبد كه عموما مديران براي پاسخ به آنها با مشكلات بسياري مواجه ميشوند. يكي از مهمترين خصيصهها كه ميتواند به رهبران و مديران در پاسخ به اين تغييرات كمك كند، هوش هيجاني است.
هوش هیجانی و مدیریت بازار استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایدهای نوین میباشد که برای بسیاری از مدیران و تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح میدهند برای انجام کارها از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان. نگرانی اصلی آنها آن است که احساس همدلی و دلسوزی با همکاران و مشتریان آنها را از پرداختن به اهدافسازمان دور نماید. در هر صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای امروز متفاوت است و بایستی طبق قاعده روز عمل کرد. شرکتهای هوشمند برای نظارت بر تحولات بازار و همسو شدن با تغییرات سلیقهای و استفاده از قوانین تشویقی معمولا سیستم بازاریابی طراحی میکنند. سیستم بازاریابی فرآیندی کامل است که موجب هماهنگی شرکت با بهترین فرصتهای بازار میشود. فرآیند کلی مدیریت بازار شامل ۴ مرحله اصلی است که عبارتند از:
تجزیه و تحلیل بازار: معمولا شامل سیستمهای اطلاعاتی و تحقیقاتی بازار و بررسی بازارهای مصرفکننده و بررسی بازارهایسازمانی میباشد. محیط پیچیده و در حال تغییر است و همواره فرصتها و تهدیدهای جدیدی به همراه میآورد. شرکت و سیستم استراتژیک آن باید محیط را همواره تحت نظر داشته باشند که این تحت نظر گرفتن محیط مستلزم دریافت اطلاعات زیادی میباشد. اطلاعاتی در مورد مصرفکنندگان و نحوه خرید آنها.
انتخاب بازارهای هدف: هیچ شرکتی توانایی تامین رضایت تمام مصرفکنندگان را ندارد. وجود شرکتهای مختلف و قوی در تولید کالاهای مشابه بیانگر تنوع و تشتت سلایق بین مصرفکنندگان میباشد. هر شرکتی برای اینکه بتواند بهترین استفاده را از تواناییهای بالقوه خود نماید و بهترین جایگاه را در بازار انتخاب نماید و در وضعیت بهتری قرارگیرد، نیازمند بررسی چهار مرحلهای میباشد که شامل اندازهگیری و پیشبینی تقاضاي تقسیم بازار، هدفگیری در بازار و جایگاهیابی در بازار میباشد.
عناصر بازاریابی: یکی از اساسیترین مفاهیم در بازاریابی نوین همین مفهوم آمیخته بازاریابی میباشد. مجموعهای از متغیرهای قابل کنترل که شرکت آنها را در بازار هدف و برای ایجاد واکنش مورد نیاز خود ترکیب میکند. این ترکیب در واقع ابزار دست تاجر میباشد برای اینکه بازار را تحت تاثیر قرار دهد. این ترکیب که شامل طراحی محصول، توزیع کالا، قیمتگذاری و تبلیغات پیشبردی است، کلید اصلی تجارت در بازارهای نوین میباشد.
اداره تلاشهای بازار: این مرحله شامل تجزیه و تحلیل رقبا و خطمشیهای رقابتی بازار و برنامهریزی، اجرا وسازماندهی و کنترل برنامههای بازاریابی است. شرکتها وجه مهمی از بررسیهای خود را باید روی رقبا بگذارند و به طور مداوم محصولات و قیمتها و شیوه توزیع و تبلیغات پیشبردی رقبا را از نزدیک پی بگیرند و بدانند که در چه وضعی هستند. مدیریت در راس هرمسازمان بایستی برنامههای بازاریابی را تنظیم نماید و بعد با برانگیختن همه افراد
چگونه هوش احساسی را بالا ببریم
۱ احساس منفی خود را کاهش دهید :احتمالاً هیچ یک از جنبههای هوش هیجانی به اندازهی توانایی در مدیریت و کنترل احساسات منفی اهمیت ندارد. چرا که همین احساسات میتواند بر قضاوت شما نسبت به وقایع و رویدادها تاثیرگذار باشد. برای تغییر حسی که به یک موقعیت خاص پیدا میکنید، ابتدا باید طرز فکر خود را راجع به آن موقعیت تغییر دهید. در ادامه به دو نمونه اشاره میکنیم: شخصیسازیهای منفی را کاهش دهید. وقتی نسبت به رفتار یک نفر احساس منفی پیدا کردهاید، سعی نکنید فوراً نتیجهگیری منفی داشته باشید. ترس از جواب رد شنیدن را در خود کاهش دهید.
:
۲ ترس خود را کنترل کنید: ترس حسی است که همهی ما در طول زندگی به دفعات متعدد آن را تجربه میکنیم و بسته به نوع شخصیت خود با آن برخورد خواهیم داشت. همهی ما میدانیم در شرایطی که دچار ترس یا استرس میشویم باید آرامش خود را حفظ کنیم. رعایت این نکته میتواند در کاهش استرس به ما کمک کند:
صورت خود را با آب سرد بشویید و خود را در معرض هوای تازه قرار دهید. هوای خنک کمک میکند که استرس شما کمتر شود. از مصرف نوشیدنهای کافییندار پرهیز کنید چرا که کافیین باعث افزایش استرس میشود.
در مواقعی که احساس افسردگی یا ناامیدی میکنید، حرکاتی مثل ایروبیک را انجام دهید و از این طریق به خودتان انرژی بدهید. فعالیت بدنی تاثیر فوقالعادهای بر روحیهی شما خواهد گذاشت و اعتماد به نفس شما را هم تقویت خواهد کرد.
۳ در بعضی مواقع قاطعانه رفتار کنید برای این که بتوانیم خود واقعیمان باشیم باید بتوانیم آنچه را که برایمان مهم است، ابراز کنیم و حد و مرزهای خودمان را مشخص کنیم- هریت لنر (Harriet Lener
4. بعد از زمین خوردن بلند شویم : با هر موقعیت چالشبرانگیزی که با آن مواجه شدیم، از خود بپرسیم: «از این موقعیت چه درسی میگیرم؟» «در حال حاضر مسئلهی مهمتر چیست؟» و «اگر بخواهم خارج از چارچوب فکر کنم چه راهحلهای بهتری پیش روی من قرار دارد؟ هرچه کیفیت این پرسشها بالاتر باشد، پاسخهای آنها هم باکیفیتتر خواهند بود. سعی کنید براساس آموختهها و اولویتها سوالات خود را مطرح کنید تا بتوانید با رویکردی درست با موقعیتها برخورد کنید.
5. احساس صمیمانه خود را ابراز کنیم : توانایی ابراز احساسات و ارزش قائل شدن برای آنها و عواطف لطیف و عاشقانه، برای حفظ ارتباطات نزدیک مهارتی ضروری است.
دکتر جان گاتمن این ابراز احساسات صمیمانه را "مناقضه" مینامد. مناقصه میتواند هر روش ارتباط مثبت بین دو نفری باشد که میخواهند رابطهای نزدیک با هم داشته باشند. این مناقصه میتواند به صورت زبان بدن، کلامی یا رفتاری باشد. مهارت در ابراز احساسات از دیگر روشهایی است که باعث افزایش هوش هیجانی میشود.
6. به سرعت در مورد احساسات خود قضاوت نکنید : به سرعت در مورد احساسات خود قضاوت نکنید یا آن را تغییر ندهید. سعی نکنید احساسات خود را پیش از این که به آنها فکر کنید، از بین ببرید. هیجانات سالم اغلب به صورت موجی میآیند و میروند، ابتدا شروع میشوند، افزایش پیدا میکنند، به اوج میرسند و سپس به صورت طبیعی ناپدید میشوند. نباید موج را پیش از این که به اوج خود برسد قطع کنید.
7 .احساسات خود را با افکارتان مرتبط سازید. :احساسات خود را با افکارتان مرتبط کنید. وقتی احساس میکنید هیجانی غیرمعمول به روان شما هجوم آورده است همیشه این سؤال مفید است: در مورد این مسئله چه فکر میکنم؟ . اغلب یکی از احساسات ما با احساسات دیگری تناقض خواهد داشت. این طبیعی است. گوش دادن به احساسات مانند گوش دادن به همه شاهدها در یک پرونده در دادگاه است. تنها زمانی که همه مدارک جمع شود، میتوانید بهترین قضاوت را داشته باشید.
- احساس منفی خود را کاهش دهید
- ترس خود را کنترل کنید
- در بعضی مواقع قاطعانه رفتار کنید
- بعد از زمین خوردن بلند شویم
- احساس صمیمانه خود را ابراز کنیم
گلمن , در تشريح هوش هيجاني جايگاه نسبتا وسيعتري براي هوش قائل شده و معتقد است که هوش هيجاني از 5 عامل تشکيل شده است:
1. شناخت عواطف شخصي
2. مديريت عواطف و احساسات
3. خودانگيختگي
4. شناخت عواطف و احساسات ديگران
5. مديريت ارتباطات
1- شناخت عواطف شخصي: خودآگاهي، يعني تشخيص هراحساس به همان صورتي که بروز مي کند سنگ بناي هوش هيجاني است. توانايي نظارت بر احساسات در هر لحظه براي به دست آوردن بينش روان شناختي و ادراک خويشتن نقشي تعيين کننده دارد. ناتواني در تشخيص احساسات راستين، ما را به سردرگمي دچار مي کند. افرادي که نسبت به احساسات خود اطمينان بيشتري دارند بهتر ميتوانند زندگي خويش را هدايت کنند. اين افراد درباره احساسات واقعي خود در زمينه اتخاذ تصميمات زندگي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي که برمي گزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند.بعضي از افراد واقعا در زمينه شناخت عواطف شخصي خود فاقد خودآگاهي اند. اين عده وقتي از لحاظ عاطفي و هيجاني به هم ميريزند نميدانند که آيا خشمگين اند يا غمگين؟ خوشحالهستند يا صرفا پرانرژي؟ اين افراد بهاي «بي سوادي هيجاني» خود را در روابط بين فردي و حتي دروني مختل مي پردازند.
- مديريت عواطف و احساسات: قدرت تنظيم احساسات خود، توانايياي است که بر حس خودآگاهي متکي باشد و به ظرفيت شخص براي تسکين دادن خود، دورکردن اضطراب ها، افسردگيها يا بي حوصلگيهاي متداول اشاره دارد. افرادي که به لحاظ اين توانايي ضعيفند، دايما با احساس نوميدي، خشم مزمن و افسردگي دست به گريبانهستند، در حالي که افرادي که در آن مهارت زيادي دارند با سرعت بسيار بيشتري ميتوانند ناملايمات زندگي را پشت سر بگذارند.
- برانگيختن خود: برانگيختن خود به زبان ساده يعني کنترل تکانه ها (تکانه هايي مثل خشم، ميل جنسي و…) تسلط بر نفس، تاخير در ارضاي فوري خواستهها و اميال، رهبري هيجانها و توان قرار گرفتن در يک وضعيت رواني مطلوب. خويشتن داري عاطفي يا همان به تاخير انداختن کامرواسازي و فرونشاندن تکانهها يکي از مولفههاي اساسي هوش هيجاني است. افراد داراي اين مهارت در هر کاري که به عهده ميگيرند بسيار مولد و اثربخش خواهند بود.
- شناخت عواطف و احساسات ديگران: همدلي، توانايي ديگري است که بر خود آگاهي عاطفي متکي ميباشد و اساس مهارت رابطه با مردم است. افرادي که از همدلي بيشتري برخوردارند به علا يم اجتماعي ظريفي که نشاندهنده نيازها يا خواستههاي ديگران است توجه بيشتري نشان ميدهند. اين توانايي آنان را در حرفههايي که مستلزم مراقبت ازديگرانند، تدريس، فروش و مديريت موفق تر ميسازد. انسانهايي که در شناخت عواطف ديگران مهارت دارند به راحتي و گاهي بدون ديدن چهره طرف مقابل مثلا از پشت تلفن قادرند حالت روحي ديگران –
مديريت ارتباطات: بخش عمده اي از هنر برقراري ارتباط، مهارت کنترل عواطف در ديگران است. افرادي که در اين زمينه مهارت دارند، به خوبي و عميقاً به ديگران گوش ميدهند، ديگران را ميپذيرند و دست به قضاوت نميزنند، در ديگران احساس ارزش و عزت توليد ميکنند نه احساس گناه و در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با ديگران بازمي گردد به خوبي عمل ميکنند. آنان ستارههاي اجتماعي هستند ستارههايي که حتي در روز نيز درخشاناند
نقش هوش هیجانی در مدیریت سازمان
رهبري يكسازمان براي انطباق با تغييرات و به منظور بقا و رشد در محيطهاي جديد، ويژگيهاي خاصي را ميطلبد كه عموما مديران براي پاسخ به آنها با مشكلات بسياري مواجه ميشوند. يكي از مهمترين خصيصهها كه ميتواند به رهبران و مديران در پاسخ به اين تغييرات كمك كند، هوش هيجاني است.
. هوش هیجانی و مدیریت بازار استفاده از هوش هیجانی در تجارت ایدهای نوین میباشد که برای بسیاری از مدیران و تجار جانیفتاده است. در واقع بیشتر مدیران کماکان ترجیح میدهند برای انجام کارها از مغزشان استفاده کنند تا از قلبشان. نگرانی اصلی آنها آن است که احساس همدلی و دلسوزی با همکاران و مشتریان آنها را از پرداختن به اهدافسازمان دور نماید. در هر صورت همه بایستی قبول کنند که قواعد بازی در دنیای امروز متفاوت است و بایستی طبق قاعده روز عمل کرد. شرکتهای هوشمند برای نظارت بر تحولات بازار و همسو شدن با تغییرات سلیقهای و استفاده از قوانین تشویقی معمولا سیستم بازاریابی طراحی میکنند. سیستم بازاریابی فرآیندی کامل است که موجب هماهنگی شرکت با بهترین فرصتهای بازار میشود. فرآیند کلی مدیریت بازار شامل ۴ مرحله اصلی است که عبارتند از:
تجزیه و تحلیل بازار: معمولا شامل سیستمهای اطلاعاتی و تحقیقاتی بازار و بررسی بازارهای مصرفکننده و بررسی بازارهایسازمانی میباشد. محیط پیچیده و در حال تغییر است و همواره فرصتها و تهدیدهای جدیدی به همراه میآورد. شرکت و سیستم استراتژیک آن باید محیط را همواره تحت نظر داشته باشند که این تحت نظر گرفتن محیط مستلزم دریافت اطلاعات زیادی میباشد. اطلاعاتی در مورد مصرفکنندگان و نحوه خرید آنها.
انتخاب بازارهای هدف: هیچ شرکتی توانایی تامین رضایت تمام مصرفکنندگان را ندارد. وجود شرکتهای مختلف و قوی در تولید کالاهای مشابه بیانگر تنوع و تشتت سلایق بین مصرفکنندگان میباشد. هر شرکتی برای اینکه بتواند بهترین استفاده را از تواناییهای بالقوه خود نماید و بهترین جایگاه را در بازار انتخاب نماید و در وضعیت بهتری قرارگیرد، نیازمند بررسی چهار مرحلهای میباشد که شامل اندازهگیری و پیشبینی تقاضاي تقسیم بازار، هدفگیری در بازار و جایگاهیابی در بازار میباشد.
عناصر بازاریابی: یکی از اساسیترین مفاهیم در بازاریابی نوین همین مفهوم آمیخته بازاریابی میباشد. مجموعهای از متغیرهای قابل کنترل که شرکت آنها را در بازار هدف و برای ایجاد واکنش مورد نیاز خود ترکیب میکند. این ترکیب در واقع ابزار دست تاجر میباشد برای اینکه بازار را تحت تاثیر قرار دهد. این ترکیب که شامل طراحی محصول، توزیع کالا، قیمتگذاری و تبلیغات پیشبردی است، کلید اصلی تجارت در بازارهای نوین میباشد.
اداره تلاشهای بازار: این مرحله شامل تجزیه و تحلیل رقبا و خطمشیهای رقابتی بازار و برنامهریزی، اجرا وسازماندهی و کنترل برنامههای بازاریابی است. شرکتها وجه مهمی از بررسیهای خود را باید روی رقبا بگذارند و به طور مداوم محصولات و قیمتها و شیوه توزیع و تبلیغات پیشبردی رقبا را از نزدیک پی بگیرند و بدانند که در چه وضعی هستند. مدیریت در راس هرمسازمان بایستی برنامههای بازاریابی را تنظیم نماید و بعد با برانگیختن همه افراد در همه سطوح برنامه را اجرایی نموده و برای اطمینان از اجرای برنامهها و رسیدن به اهداف، کنترل داشته باشد و ممیزی بازاریابی را نیز فراموش ننماید.
گردآوری وارائه : فاطمه سلطان محمدی
کارشناس واحد فروش و تحقیق و توسعه گرو بین المللی سمین
#کارگاه مدیریت ریسک با حضور مدیرانبرجسته جهان در قطب شمال