به گزارش آقای تبلیغات به نقل از مهر تازهترین رمان سعید تشکری نویسنده و کارگردان
تئاتر خراسانی است که این روزها با وجود کسالت شدید با جدیت تمام می نویسد و با هر
رمانش سعی دارد اتفاقی تازه رقم بزند
.
هندوی شیدا که اواخر سال گذشته راهی بازار نشر
شد، در میان آثار تشکری به دلیل داستان امروزی و روایتی که به گفته نویسنده واقعی است،
اثری متفاوت محسوب میشود. به بهانه انتشار این کتاب از سوی موسسه کتاب نیستان با تشکری
همکلام شدیم.
* خاطرم هست که مدتها مخاطبان شما با این گره ذهنی
مواجه بودند که تشکری چه زمانی قرار است از کوچه پس کوچههای تاریخ خارج شود و به سراغ
دوران معاصر بیای؛ گویا الان و با «هندوی شیدا»
به این مرحله رسیدهاید. بفرمایید که این پروسه و اتفاق چگونه رخ داده و چه چیزی شما
را به این نیاز راهنمایی کرد؟
من در شروع داستاننویسیام، داستاننویس کوتاه
بودم و تقریبا در سه دهه شصت و هفتاد و هشتاد در کنار برگزاری کلاسها و ورکشاپهای
داستاننویسی، برای همان کارگاهها داستانهای متنوعی را به عنوان مستر نوشتم که در
جشنوارههای داستاننویسی هم شرکت داده شد و بزودی میخواهم منتخبی از آن داستانهای
منتشر نشده را به انتشارات نیستان برای چاپ بسپارم.
داستانها را وقتی امروز بخوانید متوجه میشوید
سعید تشکری بیش از تاریخ، دغدغه انسان معاصر را داشته و دارد. من در مقدمه «باز باران»
نوشتم و استراتژی خودم را در نوشتن رمان، در
نخستین رمانم، روشن کردم که از چه و چگونه میخواهم رمان بنویسم. بازگشایی نقطه
تاریک را من چند خطی از همان کتاب ارائه میکنم تا بتوانیم به بحث شما نزدیک شویم.
این ایستگاه فکری میتواند خیلی از جاهای تاریک را از یک زندگی ادبی که جستجویش در
داستان شهودی است و نه تاریخی نشان بدهد.
داستان تاریخی فاقد عقلانیت فقط نقش رفرنس را ایفا
میکند و ادبیات مفهومی و شهودی، انسانساز و جدلگراست. خوب ایده چند خطی من در مفهوم
رمان در مقدمه رمان «بار باران» چیست؟ فضیلت و قدرت! مردی معمار به اسم قوامالدین
شیرازی بعد از پایان ساخت مسجد گوهرشاد مشهد در زیارت امام هشتم(ع) میپرسد سهم من
از ساختن مسجد گوهرشاد چیست؟ جدل میکند. میپرسد! این پرسش ادبیت ادبیات غیرتاریخی
و امروزیست و در نهایت در قدرت یک زن مغول مغلوب میشود. آیا این تاریخ است یا منِ
شهودی که من در رمان ساختهام؟ این همان نوری است که ادبیات شهودی وظیفهمند به آن
است. فقدان معنویت و فضیلت!
من با نوشتن رمانهایی با مضامین معنوی جای تاریک
ادبیات را خواستم نشان بدهم. این غرور یا منیت نیست. یک پیشنهاد است. من در «هندوی
شیدا» همچون رمانهای دیگرم در پیِ هویت معاصر یک تابویِ پُرجلال بودهام. باز هم ارجاع
میدهم به مقدمهی «بار باران» که سال هشتاد
و چهار منتشر شد و برای من یک استراتژی بوده و کماکان ادامه دادهام.
* از استراتژی صحبت کردید و هدفی مشخص برای تداوم
روند زندگیتان. ممکن است بفرمایید دقیقا این استراتژی چه ویژگیهایی دارد؟
انسان معاصری که گذشتهای دارد و رو به آینده است.
ولادت و زایش باید تداوم یابد. هر چه تاریخ این سرزمین، پَرپَرشده قدرتهاست، جغرافیا
سبز می شود، میماند و دانه میدهد. چون هویت میدهد، حجم دارد، جسم و جان دارد. سرما
و گرما، روح وهستی. باور دارم که هر اثری، بنیادهای خودش را با خوانندهاش میگذارد.
قرار من با کسانی که میآیند و میخوانند، یا مرا میرانند و یا در جذبه زندگی داستانی
که ساختهام، دل میدهند، یک بده بستان ارگانیک باید جاری شود.
هنرنویسنده عرضِ زندگی را به مکاشفه و تفسیر میبرد
و میآورد. تاریخ کهنهپوش است و هنر، راه نوین را میبرد و میرود. منِ داستانی در
مدیوم مکاشفه و تفسیر معنا مییابد. تاریخ تکرار چند سطراست، و منِ شاهانه در تاریخ
با من داستانی، در چالش و تضاداست. منِ داستانی که ادامه یافته و از داستان به جغرافیا
و حس رسیده است و همین مرا بس است. حالا به من بگویید، چه کسی میتواند «بینوایان»
را رمان تاریخی بداند تا من بگویم «مفتون وفیروزه» و «رژیسور» و «پاریس پاریس» تاریخی
است.
اینها همان فضای تاریک ادبیات هستند که اکنون به
روشنایی رسیدهاند. هایدگر در داستان «باریکه راه مزرعه» به یک نیمکت و کندهکاریهای
آن اشاره دارد و میگوید؛ در یک راه و یک نیمکت میان راه، فقط نیمکت است که با یادگاری
نویسیهایش داستان را میسازد! دوراس میگوید؛ انسان دوبار میمیرد و زاده میشود!
یکی در تاریخ تولد و مرگ و یکی در نوشته شدن این دو روز و دومی کار و هنر نویسندگان
است!
انتهای پیام/
منبع : مهر