رمان «پرسشهای بیپایان» نوشته پرل اس باک به تازگی با ترجمه گلبرگ درویشیان توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شده است. |
به گزارش آقای تبلیغات، پرل اس باک اولین نویسنده زنی است که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. او این رمان در آخرین سال های عمرش نوشته است. این نویسنده در سال ۱۹۷۳ در سن ۸۰ سالگی در شهر دنبی در ایالت ورمونت درگذشت. اولین رمان او در سال های آخر دهه ۱۹۲۰با نام «باد شرقی، باد غربی» منتشر شد.
دست نوشته های رمان «پرسشهای بیپایان» که داستان زندگی پسر جوانی به نام رن را در بر میگیرد، ۴۰ سال پس از مرگ باک، در یکی از انبارهای عمومی شهر فورت ورث پیدا و توسط پسرش منتشر شد.این کتاب با ۳۰۸ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۹۵ هزار ریال منتشر شده است.
ادگار والش فرزند پرل اس باک در سال ۲۰۱۳ برای این رمان، مقدمهای نوشت و در آن اشاره کرد که: میتوانم بگویم خواندن این کتاب مرا به زمانی بازگرداند که با مادرم در اتاق کارش در صندلیهای راحت کنار آتش می نشستیم و او اندیشهها، دانستهها و نظراتش را با من در میان می گذاشت. پسر بااستعدادی که شخصیت اصلی این کتاب است میتواند شخصیت خود باک فرض شود و شخصیت های بسیاری که با او در ارتباط هستند و او را تعلیم می دهند از زبان خود او سخن میگویند.
قسمتی از این رمان به شرح زیر است :
نگاه چشمان آبی براق پدربزرگ چند لحظهای در عمق نگاه چشمان تیره رنگ «رن» فرورفت. پدربزرگ آه لرزانی از اعماق وجودش کشید و زمزمه کرد: "سرنا! می بینی چه کسی به خانه مان آمده است؟"
در سکوت بلند شدند و به کتابخانه رفتند و رن بدون هیچ حرفی نشست و در افکار خود غرق شد و به صدای فلوت پدربزرگش از آن سوی اتاق گوش سپرد. قطعه ای از باخ بود، قطعه ای کاملا منظم و پیوسته و زیبا که از قسمت هایی کنترل شده تشکیل شده بود. کنترل ... رن با خود فکر کرد «همین کلید زندگی است... در کنترل داشتن خود، زمان و اراده...»
تقریبا یک هفته سپری شد و در طول آن یک هفته رن پدربزرگش را به ندرت دیده بود. هر روز صبح بعد از صبحانه پدربزرگ به او می گفت که باید به کارهایش رسیدگی کند و او می تواند تا وقت شام برای گردش به هر جا که دوست دارد برود و می گفت:«گردش کردن اتلاف وقت نیست پسرم. هنگامی که در این دنیا گردش می کنی چیزهایی می بینی که دوست داری در موردشان بیشتر بدانی و یاد بگیری و این اولین گام برای خلق کردن چیزهای جدید است.»
هر شب بعد از شام به کتابخانه می رفتند تا با هم صحبت کنند، مطالعه کنند، به موسیقی گوش بسپارند یا حتی شطرنج بازی کنند. پدربزرگ پشت میز شطرنجی که در چین ساخته شده بود می نشست و مهره های مرمری زیبای سیاه و سفید را می چید. او شطرنج باز بی نظیری بود و رن با وجود اینکه شطرنج را از پدرش یاد گرفته بود هنوز نتوانسته بود پدربزرگش را مغلوب کند.
انتهای پیام/
منبع: مهر